داستان آموزتده
این داستان رامی توان درپایان درس خالص ،ناخالص کتاب علوم تجربی پایه اول بیان کرد.
روزي،روزگاري مردي پولدار با خانواده اش زندگي مي كرد. او در همه ي شب هاي ماه مبارك رمضان افطاري مي داد و عده ي زيادي بر سر سفره ي افطاري او حاضر مي شدند و فكر مي كردند كه او براي رضاي خدا چنين كاري مي كند اما يك شب مرد فقيري كه از كنار خانه ي مرد ثروتمند مي گذش واز شلوغي آنجا تعجب كرده بودوقتي از مهمان ها شنيد كه آنجا افطاري مي دهند و هركس روزه باشد مي تواند در آنجا افطار كند خوشحال شد و به درون خانه رفت.مرد فقير لباس كهنه اي بر تن داشت و براي همين وقتي صاحب خانه او را ديد عصباني شد و او را با ناراحتي از سر سفره بلند كرد و خواست او را بيرون كند.بعضي از مسلماناني كه در خانه بودند به حمايت از مرد فقير از جا برخاسته و به مرد ثروتمند گفتند ما تاحالا فكر مي كرديم تو با نيت پاك و براي رضاي خدا افطاري مي دهي امامعلوم شد كه تو براي فريب مردم ومؤمن جلودادن خود اين خرج ها را ميكردي وسپس همه با مرد فقير از خانه ي مرد ثروتمند بيرون رفتند.
"همان گونه كه وجود ناخالصي در مواد ارزش آن ها را پايين مي آورد نداشتن نيت صاف هم ارزش انسان را پايين مي آورد."
منبع:http://sbrahnemay.ir